قاضی‌ای که حکمش را پس گرفت


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دو مرد با اندوه روبروی تخت داود ایستاده بودند.یکی قد کوتاه بود با عصای چوپانی و دیگری قد بلند بود و لاغر اندام.

سلیمان نیز کنار پدر نشسته بود.

- داود: شاکی کدام است؟

  قد بلند گفت:

- بنده هستم،جناب داود.

- خب منتظر شنیدنیم.

- سحر به کشاورزی‌ام سر زدم.دیدم گوسفندان این آقا دارند قبل از من محصولاتم را برداشت می‌کنند.حقم را میخواهم.ای پیامبرخدا!

  داود رو کرد به مرد عصا به دست.مرد که سرش را پایین انداخته بود گفت:

- ای پیامر خدا! پسرکی دارم 10-12 ساله.کمک حال من است.همیشه او درِ طویله را می‌بست.

  دیروز دم غروبی دوستانش آمدند دنبالش.غلط نکنم سرگرم گپ و شیطنت شده و در را خوب نبسته.

  باید یک تنبیه درست حسابی‌اش کنم.امّا به هر حال مطیع حکم شماییم.

  داود،دستی به محاسنش کشید و گفت:

- خسارت زمین را محاسبه کنید.به اندازه‌ی خسارت از گوسفندانت به کشاورز بده.

- به روی چشم.


  سلیمان به پدر عرض کرد.

- پدرجان حکم شما درست است.چوپان ضرری وارد ساخته و باید خسارتش را پرداخت کند،ولی اگر اجازه بدهید مطلبی  را بیان کنم.

- بگو پسرم.

- خسارت می‌تواند به دو صورت تعیین شود:یکی این‌که به اندازه‌ی ضرر از خود گوسفندان به کشاورز بدهد و دوم این‌که از منافع گوسفندان مانند شیر و پشم.

- خب به نظر تو کدام بهتر است؟

- به نظر من از منافع بدهد،مناسب‌تر است.

- چرا؟

- چون هر کدام اصل سرمایه‌ای دارند و منافعی.اگر ضرر به منافع رسیده باشد،بهتر است خسارت را از منافع پرداخت کند.

   بعد سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:

- اصل سرمایه‌ی تو چیست؟

- اصل سرمایه‌ام زمین است و منافع آن همان زرع و کشتش.

- و تو چطور چوپان؟

- اصل سرمایه‌ی من،گوسفندانم است و منافع آن پشم و شیر و کره و پنیر.


  سلیمان رو کرد به کشاورز و گفت:

- به زمینت آسیب رسیده یا به منافع آن؟

- خب معلوم است که زمین سر جایش است و زرع و منافعم آسیب دیده است.

- همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید،چوپان به اصل سرمایه‌ی کشاورز ضرری وارد نساخته است بلکه مقداری از منافع او را تلف کرده است،پس بهتر است اصل سرمایه‌اش را از

  دست ندهد و خسارت را از منافع گوسفندانش بپردازد.علاوه بر این‌که اگر قرار باشد ما اصل سرمایه‌ی فردی را از او بگیریم یک کارگر فعال در جامعه را بی‌کار کرده‌ایم و این

  برای جامعه مضرّ است.

- آفرین بر تو پسرم. این حکم درست‌تر است. [1]

------------------------------------------------------

1-اقتباس از تفسیر نور الثقلین ذیل آیات

«وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يحَكُمَانِ فىِ الحْرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لحِكْمِهِمْ شَاهِدِينَ*فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ...[78و79: انبیاء]؛و داوود و سليمان را[ياد كن‏]آنگاه

كه در باره‌ی كشتزارى داورى میكردند كه شبانه گوسفندان آن قوم،در آن چريده بودند و مـا داورى كردن آنها را شاهد بوديم.*پس آن را به سليمان فهمانديـم...»




:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 929
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : یک شنبه 10 فروردين 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com